جدول جو
جدول جو

معنی شش میخه - جستجوی لغت در جدول جو

شش میخه
(شَ / شِ خَ / خِ)
به شش میخ استوار کرده. (یادداشت مؤلف) ، سخت. محکم. (یادداشت مؤلف). سخت استوار.
- شش میخه کردن کاری را، سخت استوار کردن آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شش میخه
مستحکم کردن امری را استوار ساختن
تصویری از شش میخه
تصویر شش میخه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ / شِ)
کنایه از شش تن امیرزادگان دقیانوس است که از وی گریختند و در غاری پنهان شدند و اصحاب کهف آنانند:
کرده از بهر رهبری شش میر
گربه ای را نبی سگی را پیر.
(آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ مَ هََ / هَِ)
ششماهه:
شاخ چو مریم از صفت عیسی شش مهه به بر
کرده بسان مریمش نفخۀ روح شوهری.
خاقانی.
رجوع به ششماهه شود
لغت نامه دهخدا
بند آمدن ادرار
فرهنگ گویش مازندرانی
گیلانشاه بزرگ، نام پرنده ای مهاجر و ساحل زی
فرهنگ گویش مازندرانی